۱۳۹۵ تیر ۲۴, پنجشنبه

بله درون ۱

بله درون ۱ 

پسرم عزیزم جان من عجله نکن ما خودمون بهترین دخترو از بهترین خونواده واست انتخاب می کنیم . تو یه دونه بچه خونواده امی و من و پدرت که جز تو و خوشبختی تو امید و آرزوی دیگه ای نداریم . تو اصلا فرهنگت با اینا نمی خونه . تو خودت اهل بگو بخند و ساز و آواز و این تشکیلاتی . چطور می خوای بری داخل آدمای عبوس . باباش که آخونده . داداش که بسیجی و سپاهی . ننه اش هم که روضه خون محله . وای خدا حرف بزنم میگن غیبت کردی . ننه اش هم سن منه اون وقتا هیچ پسری نبود که اونو ببینه و یه ناخنک بهش نزنه . حالا خودشو تو چادر و نقاب و مقنعه قایم کرده . بهش می گفتن اقدس .. نه دیگه زشته بگم فقط سانسوری میگم . بقیه اش با خودت حدس بزن یا از بابات اگه روت میشه و روش میشه که جوابتو بده بپرس . میگفتن بهش اقدس .....شناس . دیگه لازم نبود از بابا بپرسم . به جای این نقطه چین چه کلمه ای بهتر از کیر می شد گیر آورد که معنی حرفاشو کامل کنه -مامان آدما عوض میشن بیست و خوردی سال پیش تا الان . حالا شما هر دوتاتون چهل سال سنتونه . عمری ازتو ن گذشته . -مگه تو خودت نگفتی چهار شنبه سوری پارسال داداشش هر چی ترقه و تی ان تی و چند زمانه و منوروسیگارت و از این دم و دستگاه شب چهار شنبه سوری رو که ضبط کرده ریخته بودنش تو مسجد محل خلوتی بردن فروختن ؟/؟مگه تو خودت نمی گفتی که پدر پیشنماز محله اش کلی زن صیغه ای و غیر صیغه ای داره . و یه دفعه هم با یه زن شوهر دار گرفتنش و چون آخوند بود یه بهانه ای تراشیدند تا سرشو نتراشن .؟/؟اونا پوست از سرت می کنن اونا جزو اقوام یاجوج و ماجوجن .-مامان من که نمی خوام با خونواده اشون زندگی کنم .-پسرم اونا سر طانین مثل یه غده چرکی رو دل آدم می مونن . هر چی که به ضررشونه خلاف دینه . هر چی به سودشونه آدمو می بره بهشت .-مامان . اعظم جون خیلی خوبه . توقع زیادی نداره . خونواده اشون هم هر چی باشه مذهبی ان . و سطح توقعشون بالا نیست . اعظم جون میگه چهارده سکه طلا و یه جلد کلام الله مجید اگه مهرش باشه کافیه . تازه اونم یه خورده ملایم تر و معتدل تره . مثل من اهل ترانه و فیلمهای معمولی کانالای ماهواریه -مگه اونا ماهواره هم دارن ؟/؟-حاج آقا و پسرش واسه کنترل امنیت ملی ماهواره گذاشتن . -عزیزم واسه آخرین بار میگم اینا پدرتو در میارن .-مامان عشق حلال مشکلاته . من اسمم آریاست .سنم 21 و دیپلمه هستم . تک فرزندم . و معافی گرفتم . پدرم یه فروشگاه بزرگ لوازم طبی بهداشتی داره که خیلی هم فروشش خوبه و منم پیشش کار می کنم بابا احمدم 45سالشه و مامان عذرا 40سال داره . درست همسن اقدس خانوم مادر اعظم جونه اونا دوتا بچه ان . اکبر که از اون قالتاقاست و ادای بچه مومنا رو در میاره همسن منه و پدره دستشو تو سپاه بند کرده . اعظم جونم تازه دیپلمشو گرفته و هیجده سالش تموم شده . بابا شیرزادشم که یه شکم داره اندازه یه بشکه نفت . پنجاه رو رد کرده . از این آمار شناسنامه ای که بگذریم می رسیم به خونه . خونه مون تو شهر قمه . منتها با حرم خیلی فاصله داریم . بابا یه دو واحده ردیف کرد با دو تا در جدا و حیاط مستقل . زیری مال من و بالایی رو که داریم توش زندگی می کنیم . شب خواستگاری خودمو کشتم تا این باباهه رو راضی کردم کراوات نزنه -تو رو خدا بابا بذار خرمون از پل بگذره بعد . شب عروسی که همه دارن صلوات می فرستن تو هم کراوات زده صلوات بفرست .-من همینم که هستم . من که نمی تونم ماهیتمو تغییر بدم . شیرزاد خان عمامه میذاره سرش . من میگم چرا میذاری ؟/؟-آخه میگه کراوات مال فرهنگ غربه -پس این عمامه فرهنگ کجاست . هر چیز بد شکل و بد هیبتو که نمیشه تاییدش کرد . ریدم تو عمامه اش که داره نونو به نرخ روز می خوره . تازه کراوات مال غرب باشه . مگه غربیها از کره مریخ اومدن ؟/؟شما شرقیها چه تاج گلی به سر ما زدین . صورت پدرو ماچ کردم و گفتم تورو خدا -به خاطر تو باشه ولی قرار نیست از همین حالا زن ذلیل باشی ... خلاصه سرتونو درد نیارم اون شب مارو سنگ رو یخ کردن . از مسائل فرهنگی و اجتماعی بگیر تا سیاسی و اقتصادی و خانوادگی همه رو انگولک کرده و به اندازه لغت نامه دهخدا واسم شرط گاشتن . از بس شروط زیاد بود بعضی ها رو یادم رفته چند تاشو می گم . شما خودتون قضاوت کنین . خونه ای باید دور از خونواده پدری داشته باشم . مهریه باید به تعداد سال تولد اعظم سکه کامل طلا باشه . ریشمو تیغ نکنم . نماز جمعه رو ترک نکنم . معتقد به نظام باشم . دنبال زن بعدی نباشم . به موسیقی های مبتذل غربی و لوس انجلسی گوش ندم . در اوقات فراغت بیام کمک پدر زن تا به مسائل مسجد رسیدگی کنم . با چند تا شرط دیگه که یادم رفت . اون شب سکه یه پول شدیم و بر گشتیم . هیچوقت پدرمو تا به این حد عصبی ندیده بودم . چند جا اعظم جون رفت ازمون دفاع کنه که خونواده اش زدن تو دهنش . اون شب دست از پا دراز تر بر گشتیم خونه . اعظمو واسه یه مدت فرستادن تهرون خونه عموش تا دیگه منو نبینه و همه چی از یادش بره . کینه و نفرت تمام وجودمو پر کرده بود . دوست داشتم هر جوری شده زهرمو بریزم . من همه جور دوستی داشتم خوب پاک قالتاق معتاد عرقی مومن بی ایمان .. بایکی از این دوستای قالتاق ولی خوبم که صحبت می کردم یه راه حلی رو بهم پیشنهاد کرد که چند تا شر خرین بفرستم سراغشون که لت و پارشون کنن . منتها خرج داره . منم یه دفترچه پس انداز داشتم که یه دومیلیونی توش پول بود . و از بچگی واسم جمع کرده بودند و در هیجده سالگی دادنش به من . می دونستن بچه عاقلیم والکی خرج نمی کنم . یه فکر خطرناکی به سرم افتاد . اون شب مادر اعظم بیشتر از بقیه واسمون مایه اومده بود . با استارت اون بقیه روشن می شدند و با ترمزش بقیه خاموش . اولش راضی شده بودن نفری چهار صد تومن بگیرن کمک کنن ولی وقتی فهمیدن طرف آخونده نرخو بردن بالا -آقا آریا تو که خودت می دونی به آخوند جماعت میگن دکتر دین . دوبرابر بقیه قیمت داره اگه مشکلی پیش بیاد دوبرابر بیشتر حالمونو می گیرن . اگه سقط شن باید دوبرابر بیشتر دیه بدیم . دوبرابر بقیه قیمت داره .نفری شیشصد تومن باهاشون طی کردم . قرار شد که منم باهاشون برم . اونا راحت می تونستن تغییر قیافه بدن . ولی من قصد داشتم ماسک بذارم و دهن خودمو ببندم که یه موقع حرفی چیزی نزنم . چند تا طناب هم با خودمون آوردیم که دست و پای آخوند و پسرشو ببندیم و زنه رو دوسه نفری جلو چشاشون بگاییم . من مراقب بودم که طوری لباس بپوشم که با لباسای شب بله برون یکی نباشه . آخ که چه کیفی داره گاییدن زن آخوند !سه نفری میفتیم به جونش . اگه یه دوربین فیلمبرداری با خودمون می آوردیم چه با حال می شد . یه نفر سومی رو هم می آوردیم توکار . دویست تومن به اون دادم که فقط فیلمبردار ما باشه . اون دو تا شر خر اصلی اسمشون بود تیمور و جبار . هردو گردن کلفت و قوی هیکل بودند . واییییییی کیر 20 سانتی و قطور خودمو واسه کوس اقدس خانوم آماده کرده بودم . اگرم می فهمیدن زیاد خطری نبود . چون با فیلمی که ازشون می گرفتم پدرشونو در می آوردم . و می تونستم تهدیدشون کنم . حداقل قضیه این که ازم شاکی نمی شدن . ولی بهتر بود که منو نمی شناختن چون آبروم پیش اعظم می رفت . ساعت 11شب بود . در زدیم .-حاج آقا ببخشید مزاحم شدیم . ما اومدیم مال خودمونو حلال کنیم . خمس بدیم . مال آقارو بدیم . ادامه دارد .........

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر